نقل از سید مهدی نوربخش:
در دبیرستان حافظ محصل سال چهارم بودم . درسهایم خوب بود . به خصوص زبان، آن روز امتحان ریاضی داشتیم . اولین کسی که ورقه را به دبیر داد من بودم . وارد راهرو که شدم احمد را دیدم. به طرفم آمد و پرسید : چطور بود ؟
سینه ای صاف کردم و مغرورانه گفتم : امتحان نسبتاً ساده ای بود با اینکه یک ساعت و نیم وقت داشتیم در عرض چهل و پنج دقیقه به سوالات جواب دادم . بعد رو به بچه هایی که دورم بودند کردم و گفتم :
- بچه ها فردا امتحان زبان است. هر کدام اشکالی دارید از من بپرسید. احمد که در سال سوم درس می خواند ورقه سوالات ریاضی را از دستم گرفت . هنوز یک ربع نشده بود که به تمامی سوالات جواب داد. وقتی پاسخهای صحیح و سرعت عملش را دیدم از تعجب دهانم باز ماند و از رفتار خودم خجالت کشیدم.